کد مطلب:315223 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

مولا اباالفضل مرحمت فرمود
سید بزرگوار آقای سید ولی الله طبسی كه ده سال قبل تقریبا در كربلا، در بلا و غرق مبتلا و اواخر دولت عثمانی و اهالی در مجادله با حكومت در واقعه ی حمزه بیگ - كه معروف می باشد - گرفتار بودند، می گوید:

من در نهایت فقر و سختی با چند عائله به سر می بردم، ولی هر هفته عصر جمعه روضه می خواندم و هر چه میسر می شد - ولو خرما - در مجلس می آوردم. از قضا چند نفر از اعراب «شفاته» به مهمانی منزلمان وارد و از ترس جنگ به



[ صفحه 452]



حضرت عباس علیه السلام پناه آورده بودند. چون منزل ما در جوار آن حضرت بود. چیزی در بساط نبود، مجبور شدم خرما را برای ایشان حاضر كردم.

چند روزی گذشت، صبح جمعه شد در فكر روضه و تهیه ی وسایل آن افتادم. بر در خانه ی یكی از رفقا رفتم، گفتم، دو قران قرض می خواهم.

ولی او هم نداشت، بازگشتم، در راه برگشت، بعد از بیرون آمدن از سمت خیمگاه، مردم به طرف صحن هجوم آوردند. و این بر اثر صدای خراب شدن منزل سید علی مسأله گو بود كه از صدمه ی توپ متزلزل گردیده بود. و مردم خیال می كردند توپ دیگری زدند، لذا به در و دیوار دالان صحن فشار دادند، در نتیجه پوست ساق پایم خراشیده شد، ناچار از طرف كوچه و بازار به سوی منزل برگشتم.

با حال زار و نهایت انكسار، گفتم: بهتر آن است كه به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرف شوم و عرض حال نمایم.

جراحت را شستم و به حرم محترم پناه جستم، هیچ كس، جز دو كبوتر در حرم ندیدم، عرض كردم: مولای من! پایم مجروح شده، تا مخارج خود را از آن عالی جناب نگیرم، دست بردار نیستم و بیرون نخواهم رفت، مجلس روضه دارم و وسایل آن مهیا نیست.

سپس گفتم: دو كلمه روضه بخوانم، شاید فرجی شود، ایستادم و شروع به خواندن نمودم، در همان حال ملتفت شدم كه اگر كسی بیاید و بگوید: برای چه كسی روضه می خوانی؟ روضه را ترك كردم و مشغول نماز هدیه شدم، از نماز فارغ گردیدم، دیدم متصل به من، كنار دیوار یك دسته دو قرانی مانند صراف ها - كه روی صندوق خود پول را مرتب می چیدند - گذارده اند، گفتم: به به! مولی اباالفضل علیه السلام مرحمت فرمود، زیرا اگر از جیب كسی ریخته شده بود، به این وضع دسته كرده بر زمین نخواهد بود.



[ صفحه 453]



به هر حال، آنها را برداشتم و به خانه آمدم در میان صندوق گذاردم و به كسی هم نگفتم، تا یك سال هر وقت پول لازم می شد، برمی داشتم و خرج می كردم و به خصوص روزهای جمعه، مجلس روضه ام خیلی معمور و برپا بود، از صبح تا ظهر طول می كشید و غیر از چای و نان و سیگار و قلیان یك حقه [1] شیر صرف می شد.

مؤلف گوید: پرسیدم چقدر صرف می كردی؟

گفت: نمی دانم، لیكن بعضی اوقات می شد، سه چهار عدد دو قرانی برمی داشتم و معاش من منحصر به همان وجه بود و خیلی كم از جایی برای من پولی می رسید، بالاخره مدت یك سال هیچ اتفاقی نداشتم، یك روز گفتم: خوب است این پول ها را بشمارم ببینم چقدر است؟

شمردم هفتاد و دو قران یافتم پس از آن صرف كردم تمام شد. [2] .


[1] معادل چهار كيلوگرم.

[2] معجزات و كرامات ائمه اطهار عليهم السلام ص 136.